از دوست داشتن مینویسم
از انچه میخواهم جاودانه بماند .
یادداشتی که از قلبم لبریز و سرریز شد و در پیامی نوشتم اما نفرستاده گذاشتمش
و وقتی باز دیدمت خشم و هیاهو و خواستن در من جوشید بگذارهمه ی متخصصان اعصاب و روان هرچه اسم میخواهند روی من بگذارندانها باشند و کتابهایشان من هستم و تو یی که حس میکنم تمام میشوی. و من که چشمان جستجوکننده ام همه ی خیابانهای شهر دنبال توست که اتفاقی شاید جایی ببندت.چه خیابانهای خالی بدیاگر قرار است درابد تو در انها نباشی. برای همین از انها گریزانم برایم ابد بیمعناست. و معنایش را هر روز مثل قرصی بدون اب قورت میدادم. تکرار کن: ابد میخواستم برای ابد نبینمت نشنومت. برایم حرفای تلخ و تیغدار تو که اینطور من را کج و کوله و مچاله کرد نشنوم. این بین چیزی باقی نمیماند: علاقه ی بیهوده ی بی بازشگت و یا حرفهای تیغ دار شنوای کدام هستم نمیدانم. از هر دو هراسانم. انگار تشنه باشی و اب زلال و خنکی برایت وصف کنند که ارام شویو بعد بروندو تو خیال کنی که سیراب شدی یا که نه
خلاصه که روزانه "ابد" را قورت میدادم.
منان شب دوباره بیدار شدم و قلبم هی نوشت هی نوشتاما نفرستادم
ببین:
دلم برات تنگ شده دلم خیلییی برات تنگ شده
دلم میخواد بین اغوشت باشم
دنیا همون جا ارومه فقط و قلبم اونجا فقط ارووم میگیره
دلم میخواد ببوسمت
دلم میخواد گرمی نفست و روی گونه هام روی لب هام روی تنم حس کنم
دلم میخواد به شوق تو در یه خونه رو باز کنم مث اون موقع ها که پشت در قایم میشدم و در و باز میکردم
دلم زنونگی میخواد
دلم میخواد تو باشی بهم زنگ بزنی حالم و بپرسی
فقط کنار توه از ته دل میخندم از دل ته و تمام وجود خودمم خود خودم
فقط با توه که تمام درد دلای عالم از دلم بیرون میاد
و وقتی تو نبودی یوهو انگار یه چیزی رو گم کردم انگار خودم و گم کردم انگار قلبم گم شد
دلم مارووم خوابم ببره.
و من تنها موندم بازم تنها موندم
تموم شده
تمام.
درباره این سایت